<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

نظرات 3 + ارسال نظر
کیهان دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 08:11 http://Mkihan.blogfa.com

خوبه که هستی
....

قربان محبتت.برار جانِ که م

کیهان جمعه 18 آذر 1401 ساعت 23:52 http://Mkihan.blogfa.com

دلتنگتیم خاخور جان.
همین
یه عالمه نوشته بودم اما...خوب دیگه نمی شه نمی گذارند بشه
خوبه که هستی

قربان محبت و معرفتتان برار جان ام.من ام همین طور
لطفا فرصت کردین بنویسید.بخواهید و بنویسید.بارها و بارها،بنویسید .باشید و بمانید تا همیشه
#یک بسته سی گار در تبعید.

باشماق دوشنبه 14 آذر 1401 ساعت 14:31

سلام
هنوز دارد می بارد
خدایا سپاس
آب پاشیدن اینطوری اسراف است
وقتی می بینم این کارگران برای شستشوی پارکینگ ها چطور آب تسویه تهران را که من به آن آبمعدنی میگم را حرام می کنند دلم خیلی می سوزه
****
در فرمایش کامنت ارسالی شما
ما از بچگی عادت داشتیم با قاشق به جون هندوانه می افتادیم و تا پوست سبزش پیش می رفتیم
ولی الان دیگه اینطوری نیست
خربزه هم به دندان می کشیدیم و تا پوست زرد رنگ پیش می رفتیم
واقعا الان نعمت خیلی زیاد است متاسفانه ملت هم خیلی ناشکرند
خدا به فریاد مان برسد
در مورد کارت ملی
اینجا که همسن سارایِ شما کارت ملی ندارند و شماره کارت ملی روی شناسنامه حک است

سلام بر شما،
خدا را شکر و سپاس
مادرم گفت
کرج برفی است و
تهران بارونی.
گفت سیاهکل و دیلمان برف آمده که ،اینجا از سوز و سرما استخوان
بس که سررررردِ.
حالا هم همراه پدر رفتند رشت.
من و تنها گذاشتن اینجا و
خیلی بغضم گرفته
*****
من اونقدر دوست دارم
پارکینگ و راه پله و حیاط تروتمیز و شسته رفته میشه.از اون طبقه ی چهارم.حس خوب می گرفتم .تا می رسیدم دم در کوچه.البته قبلش،حیاط پشتی سر می زدم.بعد از ساختمان خارج می شدم.
من اون دیوونه(۴ طبقه.۱۶ واحد.تو بالکن می ایستادی،سبز میدان و بیستون پیدا بود.بابا گیان میگفت اینجا خونه نیست، دیوونه خونه اس) خونه رو خیلی دوست داشتم.
بله.در مصرف آب باید سرفه جویی نمود.منتهی به قول زن عمو.ما هر کاری بکنیم.نمی تونیم.ولیکن ۹۹۰ تومن واسشون قبض آب اومد
******
من این مدل رو خیلی دوست دارم.
هر بچه ای رو که گذاشتن پیش ام و
گفتند الان بر می گردیم،
یه زیر انداز پهن می کردم.هندونه با قاشق،
خربزه شتری،دست شون می سپردم.حالا گیلاس و آلبالو بدون هسته،اناز دون شده.قیافه هاشون دیدنی بودبعد آینه میآوردم.از دیدن خودشون.سرشونو می دزدیدن و
وحشت زده.تو بغل ام می آمدند و ...خلاصه مردم آزاری،تاوان داره
بله،خدا به فریاد مان برسد الهی

درخصوص کارت ملی .
خوب این سن.شناسنامه عکس دار شده و
گفتند برای کارت ملی اقدام کنید.
رقیه دو سالِ تو نوبته که کارت ملی بگیره.البته یه کاغذ.یه رسید به اش دادن.که اگه خواست گواهی نامه بگیره.کارش راه بی افته.صدف هم ازدواج کرد.امجدی هم در شرف ازدواجِ.
مرد شریف می گفت،عروس خانم متولد ۸۵ آمده بود .وام ازدواج بگیره.گفتیم مامان ما هم همین سن .ما رو دنیا آورده بود که

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد