<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!

Madar Baran دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 08:31

نظرات 5 + ارسال نظر

یک زن

دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 15:34 http://radepayeman.blogsky.com

عجب عکسی عجب منظره ایه. ماسوله ست؟

میخوام بعد از این امتحان بیام شمال.دلم برای اسکله انزلی و مرغابیاش و باقالی داغ و چای زیر بارون تنگ شده.
باور میکنی خستگی درس و ترس از امتحان رو با فکر اومدن به شمال در میکنم؟
خوش به حالتون که شمالی هستین.

بله.ماسوله اس.
ممنون از توجه تون
به به.
اسکله ی انزلی و...
پل غازان و بازارچه و منطقه آزاد.‌‌..
بله.باور میکنم.ان شاءالله به سلامتی امتحانات تونو یکی بهتر از یکی پاس کنید و ...سفر بیخطر،تشریف بیارین گیلان،رشت،انزلی ،لاهیجان،لنگرود،رودسر،چابکسری که یه طرف دریا،یه طرف جنگل داره و
تا رامسر قشنگ،دو توک پا.فاصله اشِ
باور میکنین؟ از وقتی کوید آمد.من انزلی نرفتم.
لاهیجان.لنگرود.دوسال و خورده ای.سیزده ساله.چابکسر نرفتم.ولیکن هلک و هلک.همونجوری که پشت سر تون،کافی شاپ اومدم.ساک ام رو می بندم و
به شمال سفر خواهم نمود...

باشماق

دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 14:45

با درود
جالب اینکه زنگ می زنم به منطقه ۱ آموزش پرورش داخلی ۲۲۵ سه روزه!
ولی
میگه کسی جواب گوی شما نیست

درود بر شما
ای وای
پس باید برید اداره.یادم نیست.آقای مرادی گفته بود.اتاق چند؟آقای مرادی گفته بود.اونجا به شکایات برسی میکنن.گفته بود.از آنجا.به مدیر یا معاون زنگ بزنن.اینا سکته رو می زنن.
البته من نرفتم.مردشریف رو روانه کردم.
مردشریف ام رفت و آمار گرفت.بعد خودش با لحن آن آقا .به مدرسه زنگ زد و
با معاون صحبت کرد.واین بندگان خدا.دست پاچه شدن و
سرویس بهداشتی مدرسه رو برق انداختن.
البته.من به بچه ها گفتم.وقتی حواس شون نیست.از سرویس بهداشتی معلم ها استفاده کنید.
ویک سوالی هست ؟
که کسی تا به اکنون پاسخ گو نبود.
که آیا
این بچه هایی که.
آن بلا را سر سرویس بهداشتی میارن. خونه ی خودش ام همین کارو میکنن؟!
با چوپان رفتیم هتل.
گفتند برای نظافت سرویس آمدیم.
چوپان هدایت شان نمود و
کسری از ثانیه برگشتند.چوپان پرسید چی شده؟ پرسیدن شما از سرویس استفاده نمی کنید؟چوپان گفت همون جوری که.با سرویس خونمون رفتار میکنیم.با سرویس اینجا رفتار کردیم.بلند خندیدن.گفتند کاش مثل شما زیاد شن.چوپان گفت.تا وقتی که ما اینجاییم.خاطرت از سرویس ها جمع باشه.باخنده تشکر کرد و دیگه برای نظافت نیامد.فقط می آمد و می پرسید.ملحفه.پتو نمی خوایین؟چوپان گفت.آقا تو رسوا کردی ما رو.کار داشتم خودم میام پیشت:)).یادش بخیر.چه ایامی داشتیم.از سی سنگان خنده مون شروع شد.تا گلبهار:))

کله پوک

دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 12:07

سلام :))
خیلی مخلصیم
شما خوبید
ن همیشه میام
ولی پستها کامنتش بسته ست، نمیشه کامنت گذاشت

علیکم السلام :))
قربان محبتت
والا بدنیستم.خوب ام نیستم.شکر
ممنون از احوالپرسیت.
بله،می دونم همیشه میای.چون یه آدرسِ عجیب غریب،تو لیست آمار می مونه.که من میدونم اون آدرسِ خرچنگ غورباقه ای.برای توعه
بهرحال
چه خاموش
چه روشن
خیلی ممنون از آمدن ات.
راستی،
راجب دادا می خوام ازت سوال بپرسم.سمت برگه ها.برگه ی دادا را بخون لطفا.

کله پوک

دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 11:34

خدااای من
چقدر قشنگه

به به.سلام علیکم کله پوک خانِ عزیز.چه عجب.راه گم کردی پیرمرد؟!
خیلی خوش آمدی و
خیلی ممنون از توجه ات.ماسوله یِ گیلانِ.

باشماق

دوشنبه 21 آذر 1401 ساعت 10:38

با درود
تصویر زیبا
چه ابر هایی
قشنگ نشان می دهد پر بارون است
اینجا که مدرسه ها تعطیل
اتفاقامن هم کار مدرسه ای دارم همین طور بلا تکلیف مانده ام
کاشکی کادر دفتری لااقل بیان جوابگوی مردم باشند
مدیر و معاون و دفتر دار چرا تعطیل می کنند

درود بر شما
ممنون از دقت و توجه ی تان
اینجا مدرسه ها باز است و
بعضی از دبیرهای شهری گفته اند.شما نیایید.تا ما هم نیاییم.بتونیم بریم وی لا مون.
و اما مدیر و دبیران روستایی گفته اند که.
پنج شنبه.راس ساعت یک.مدرسه باشید.تا عربی و انگلیسی و ریاضی را مرور کنیم.
نمیشه تشریف ببرید اداره؟از اونجا کار تونو پیش ببرید؟
آقای برادر زاده گفت.مامان هایی که میان مدرسه. با شاسی بلند بچه ها شونو میارن و می برن.چوپان گفت .این که ناراحتی نداره.میگم خانم فلانی با شاسی بیاد دنبالت.گفت.اونوقت بچه ها نمی پرسن این کیه؟مامانم نیست که.چوپان بدون اینکه بخنده.به اش گفت.پرسیدن.می تونی بگی.دوس دختر بابامه.
برگشت سمت پدرش و پرسید،آره بابا؟
مردشریف رو کرد به چوپان و گفت....لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ...
چوپان گفت ،چیه؟بدکاری میکنم.بچه ات دق دقه نداشته باشه.بعد هار هار خندید.
:)))