ساعت دهِ صبح شنبه اس.
حال و حوصله ی کارهای روتین و تکراری رو ندارم.(خصوصا با خوندن این)فلضا تو این نمنم بارون=وارش؛می خوام چکمه ام رو بپوشم و برم توباغُ...به دار و درخت ها و گل و بوته ی توت فرنگی و... باغچه ی سبزی جات و احوال درختِ آلو(یک طرفش غنچه و شکوفه داده/طرف دیگه اش مرجانه زده/که وقتی در بالکنُ باز میکنی،عطر شکوفه هاش/ از سر و صورتت عبور میکنه و تو اتاق می پیچه. ) را بپرسم.
پ.ن
عنوان از مادرمِ.که خیلی ازش استفاده می کنه.
مثلا نو ش ین مع راج ی،مامان به ام گفت،اخبار راجب حاشیه ای صحبت میکنه که .من درست متوجه نشدم؟ کی چی گفته؟عل م ا عصبانی شدن؟
منِ لامذهب توضیح گفت.
گفت. تو مقصری.
مثلا همین یک ساعت پیش،به ام گفت.تو مقصری!!
یعنی وقتی گفتم،خانم فرخی سر کوچه سارا رو سوار کرد،پرسید چرا؟!گفتم ؛ گفته،جلوبندیم خرابِ.گفت تو مقصری.
باباجی گفت،اون زیادی دس اندازِ مِئن دکته،اَ زای مقصره؟!
مامان گفت،اصلا تو مقصری!!
من غش کردم.