<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ . . .

                



نظرات 5 + ارسال نظر
َAmir دوشنبه 26 دی 1401 ساعت 15:23

hi there
who is she?

A misty memory

باشماق دوشنبه 26 دی 1401 ساعت 13:43

با درود
علت برخورد سینه سرخ به پنجره خطای باصره است
این خطا ممکنه آدم‌ها هم مرتکب شوند
خود من از شیشه رد شدم زانوی سمت راست به شیشه خورد و سرم قسمت بالا و خودم را اونور در دیدم
البته دو شیشه دیگر هم شکست
از همان شیشه هم اشتباهی یک پلیس رد شد منتهی دستش زخمی شد
ظاهرا قبل از ما هم یکی از کارشناس های خارجی وارد شیشه می شود که غش کرده بود
حالا برای اینکه ملت اشتباه نکنند روی شیشه یک ضربدر می زنند

https://www.takbook.com/216137-miscellaneous/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AE%D8%B7%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%D8%AF-2/

درود بر شما
امان از سینه سرخ و خطای باصره یِ انسانی
خدا رحم کرد واقعا.برای دادا هم پیش آمده.که خوشبختانه بخیر گذشت و
یه گِردو،گوشه ی پیشونیش روئیده بود
چوپان،شیشه های اینجا رو،شیشه‌های رفلکس طلایی نصب کرده.روز ها،تصویر باغ روی شیشه ها می افته.و داخل خونه دید نداره.آن طفلی هم،شیرجه زد تو در.لابد می خواست.توی منظره ای که .روی شیشه افتاده .یعنی رو شاخه ی خوش حالت نهال چند ساله یِ گلابی بشینه.که این اتفاق واسش افتاد.
و چقدر اوند ضربدر خوب است.همین طور چگونه باز کردن درب شیشه ای،که اینگونه می نویسند:"لطفا در را بکشید".یک جا هم نوشته بود،نکشید.

کله پوک دوشنبه 26 دی 1401 ساعت 07:25

با عرض معذرت از حضار گرامی
خود دختره از انارا، انارتر و خوردنی تره

با توجه به عنوان پست،
باید خدمت کله ی پوکت عرض کنم که:"وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ=و خدا دانای سنجیده کار است"

کیهان یکشنبه 25 دی 1401 ساعت 16:26 http://Mkihan.blogfa.com

درود
شهر ما بهره خاخور جان بیایید قدم بر چشممان گذاشتید.خانه بزرگ و درندشت.
بدون تعارفهای مرسوم
بله از قدیم گفتن تابستان پدر فقراست.
اینجا هم البته صبح کمی سرده حدود هشت نه درجه اما روز بنظرم بالای بیست درجه.دیده ام مسافرینی که از اینجا گذر می کنند با تیشرت تو خیابان قدم می زنند اما ماها سال و کلاه و پوولور
شادیتان روز افزون و همه زندگانی تان بهاری باد آمین

سلام و درود برار جان.شیمی محبت و معرفت قوربان.شیمی جان سلامت و شیمی چشمان روشن ؛برارِ که م
خیلی ممنون بابت اشاره به:"بدون تعارفهای مرسوم"
اونجا چه صبح و
روزِ جالبی داره.سر صبح هشت نه درجه/سر ظهر بالای بیستخوش بحال مسافرا و شمایِ شال و کلاه و کشِ پیران پون
قربانت برار جان،همچنین برای شما و همه ی عزیزانآمین.

باشماق یکشنبه 25 دی 1401 ساعت 10:24

آخرین روزهایی است که می توان انار یافت
با درود
پست قبلی خیلی دوست داشتنی بود
اینجا هم ما با لباس گرم می کردیم
جوراب و دمپایی و کلاه
دوشب قبل چون برق قطع شده بود از سرما بیدار شدم
فکر کنم همان لحظه سرما خوردم
فعلا سرفه ها شروع شده است

درود بر شما
به لطف بازار روز هایِ اینجا.اواخر اردی بهشت بِه و انار قابل رویتِ تو بازار
خیلی ممنون از توجه ی شمااتفاقا.آن شب که چوپان بود.یاد تون بودم.گفت خواهر خانومم اومده بود خونه ی پدرش.منم سریع گازشُ گرفتم اومدم اینجا‌.
ای داد ان شاءالله زودی خوب شین
تنها عیبی که پکیج داره.همینِ
به همین جهت.چوپان برامون بخاری گازی نصب کرده‌.فعلا شوفاژ خاموشه و بخاری ملایم می سوزه‌...حالا سر وضو گرفتن.ستارالعیوب دقیقه ی ۹۰ به ذهنم سپرد و
یادم اومد.آدم باید آستین اش رو بکشه بالا.بعد وضو بگیره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد