<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

چه جوری برایت دلتنگی کنم؟

نظرات 3 + ارسال نظر
فروردینی جمعه 5 خرداد 1402 ساعت 04:30

پس کرم شب تابِ
که اینطور! منم مونده بودم چیه این آخه! این ننه ما همیشه چیزهای باحال و عجیب و غریب می ذاره. پس حتما این یک چیزِ با حالِ. که فهمیدم واقعا با حال هست!
و ماجراهای مار و گنج و آخر الزمان و بیل زدن و اردک....
چه جالب واقعا!
بلا دور باشه ازتون!

ننه قربون شکل بهتر از ماهِ تون بره
این کرم شب تاب
منو به چند سالگی هام می بره
شب های محرم بود
من تو بغل عمه نازی
با مامان اینا می رفتیم مسجد ولایت پدری
بعد من عاشق این مسیر بود
که قدم به قدم
کرم شب تاب بودقدرتی خدا رو شکر.
آره عزیز دلم.خیلی باحالِ.

و ماجرای گنج....
اون قسمت بچه اردک هاش واقعا من ازخنده غش رفتم.آخه بگو بچه.تو رو چه به گنج
قربون تون

باشماق یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 ساعت 22:21

با درود
از خطه مازندران
هوا سرد است
امروز مسیر را از چالوس انتخاب کردم ساعت یازده و نیم راه افتادم
چهار رسیدم
۵۰ متر نرسیده به مقصد
یک وانتی با دنده عقب زد به گلگیر سمت راننده قسمت عقب را له کرد
میگه آقا این مسیر بسته است چرا اومدی
می گم آخه اگر قراره بسته باشد یک مانعی کوفتی زهرماری بگذارید
حالا قرار شد فردا به اتفاق به صافکاری برویم
در حال تخلیه وسایل بودم یک مار بیست سانتی
خرامان خرامان از گوشه حیاط رد می شد
عکس ازش گرفتم
برای دختر فرستادم
به این عبارت
زندگی در کنار مارها
حالا نمی دونم سمی بود یا آبی
قیافه اش که می گفت سمی ام
شکار لحظه ها
کرم شب تاب
قشنگ بود
شاهکار خداوند
بعضی دونه های تسبیح هم شب نورانی است
واقعا آدم از قدرت خدا حیران است

سلام و درود بر شما و مازندران زیبا!که در شرق ما هستید
ای وای

صافکاری و نقاشی و.../یه گلگیر نو ببندین و خلاص!
من از اینجور اتفاق ها.خیلی ناراحت میشم.بعد از اینکه ناراحت شدم.ناراحت میشم.بعد فکر میکنم؟کجا از صدقه کنار گذاشتن؟کم کاری کردم...و از این کم کاری،از خودم ناراحت میشم.سر آخر هم .شرمنده.خدا رو شکر میکنم.که همچین اتفاق و ضرر مالی افتاد.ایضا برای شما
جسارتا بساط قربونی رو گوشه حیاط بچینید.
از همسایه ها بپرسید.اونا بهتر می دونن.خیال ما هم راحت میشه.مثلا .من میدونم؛ مارهای سرزمین مادری و پدریم ،جلگه ی گیلان.سَمی نیستن.
ولی امان از مارهای منطقه خشک=امام زاده هاشم به اون ور=نقره بر،توتکابن ،رستم آباد و رودبار و...‌
مثلا سیزده بدر.اینجا بارونی باشه.رودبار آفتابیِ.بهمین دلیل.ملت گازشُ می گیرن ،می رن سمت اون حوالی...غروب سیزده.برمی گردن رشت.نیمه شب .صدای فس فس می شنون.برق روشن می کنن.می بینن.مار خال خالی.زنگ می زنن آتش نشانی.‌‌...
میگن دور بر خونه آهک و نمک بریزید.سمت خونه نمیان.ولی یک مدل مار،که اینجا به سیا مار =مارِ سیاه،معروفِ.اصلا تو خود خونه ها زندگی می کنه.البته پشت بام.زیر شیروانی.
والان من میدونم.تو انباری.یه مار سیاه و مخملی.زندگی می کنه.اون روز از پشت شیشه دیدمش.آفتاب گرفته بود.به نظرم.مخمل یشمی آمد.قدیمی ها بر این باور بودن که.سیامار ،نگهبان خونه اس.بعضی ها هم میگفتن.هرکجا سیا مار باشه.گنجی تو زمینِ.که اینها نگهبان اون گنج اند.بعد می رفتن ملا می آوردن.معمولن هم ملا میگفت،کار من نیست.بعضی ها هم می گفتن.این گنج.برای پس از ظهور اباصالح المهدیِ.که پس از ظهور.طلسمش شکسته میشه و
خود ب خود.میاد روی زمین.
آقای برادرزاده
چند ساله بچه بود
یه بیل بر میداشت
وسط حیاط_خونه آقاجان -را می کند.
به امید رسیدن به گنج.
به اش گفتم کی گفته ؟ اینجا گنجه؟
گفت من خودم فهمیدم.
مطمئنم اینجا یه گنج خیلی بزرگِ.
چوپان هم میگفت
بچه راست می گه
منم مطمئنم
بعد یه بیل برمی داشت
باهاش بیل میزد
بعد خسته میشدن
شلنگ آب می‌آوردن و
چاله رو پر از آب می کردن.
بعد یواشکی می رفتن سمت لونه.بچه اردک ها رو جمع می کردن.میاوردن تو چاله.به قول خودشون.استخر بچه اردک ها

ممنون از توجه ی شما.بله؛شاهکاری از خدا.که این فصل از سال،رخ می نمایه.
اون شب ،
ماه و ستاره های دور ورش خیلی قشنگ بود.کرم شب تاب نیزهم.
بله.بعضی ساعت های دیواری هم،شب ها همین طور نورانی است.خوش ام می‌آد خیلی.واینجا هم ،اسمان خاکستریِ خاکستریِ...و خیلی سردِ و شوفاژ روشنِ و بارون پودری،بند آمده.

بردیا یکشنبه 17 اردیبهشت 1402 ساعت 07:24

شب خواب هم نیست ک
این چیه پس

خدا گفت: «آن که نوری با خود دارد، بزرگ است. حتی اگر به قدر ذره‌ای باشد.
و خدا کمی نور به او داد. نام او کرم شب تاب شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد