<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!

نظرات 6 + ارسال نظر
بردیا جمعه 22 اردیبهشت 1402 ساعت 11:02

کی؟
ان شاء الله که سالم و عاقبت بخیر باشه

سارا
قربانت؛خیلی ممنون؛ان شاءالله

باشماق پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 21:03

سلام
به قول جاهل های محل ایول
ماشاالله به حافظه
خوب یادت مونده است
عیال ما هم اخلاق خاص خودش را دارد زود رنج است مخصوصا الان که دیگه به مرحله کهنسالی وارد شده ام غرولند اش هم بیشتر شده است

سلام بر شما
لطف دارین ؛خیلی ممنونم.
به نظرم شما سن و سال چوپان،متولد ۶۵ .همچون او هستید.یعنی ؛الحمدالله علاوه بر مدیریت زندگی تون،حواس تون به زندگی دختر خانم ها و نگهداری از نوه هاتون هم هست.یعنی شما یک نفر انسان،این همه کار و مشغله های زندگانی رو مدیریت می کنید .تولد بچه ها رو فراموش نمی کنید و همیشه سعی تون این بوده که.خوشحال شون کنید.خدا به شما قوت وسلامتی و طول عمرباعزت و خیر و برکت ببخشه.
در خصوص زود رنجی و
غرولندی.
به نظرم،بخشی به خانواده ای که درش رشد کردن مرتبطِ...
قند خون شون بالا بود؟بعد دوری و دلتنگی پسر شون هم باشه.بعد نگرانی های(خرج شدن پس انداز) مالی و کم خوابی.در نتیجه .آی ننه یا ننه.دیواری کوتاه تر از پسرتون ..
والبته.با توجه به گه گاه از کوره در رفتن تون. خداوند بر صبر شما.دو صد چندان بی افزاید.
راستی...

چند وقت پیش،آقای نوری،معلم دادا رو ،توی هایپر دیدم.به اتفاق خانوم و دختر کوچولوش.
بعد یاد شما افتادم.
که فرموده بودین
بابت شغلی که داشتید،آهسته صحبت می کنید،
عیال شما هم. با شما ،مثل شاگردانش ،بلند صحبت می کنه.
واین خیلی جالب بود، چون
اکثرا آقای معلم ها ملایم و معتدل صحبت می کنند.خانم معلم ها،بلعکس...مثلا اگر آقای معلمی در کلاس!تقلب بگیرد،بدون اینکه باقی بچه ها متوجه شوند.همین اینکه تمرکز بچه ها بهم نخورد.کلاس را مدیریت می کند.ولی متاسفانه،متاسفانه.خانم معلم ها،با جیغ و داد دانش آموز را از کلاس پرت می کنند و
تمرکز بچه ها و جلسه ی امتحان را به گند می کشند.
و همین ها باعث شدن،رقیه ای که شاگرد ممتاز بود .از درس دلزده شود و متمایل به قرفری،
و دقیقاً،آقای نوری با خانوم و دختر کوچولوش،مثل شاگردانش صحبت می کرد.یادمه آقای معلم خودمم .مودب و معتدل؛ با خانوم اش این چنین بود.


ببخشید من جسارت کردم و خیلی حرف زدم .امیدوارم.هوای همدیگر رو داشته باشید و در کنار هم.ایام به خوشی سپری کنید.

بردیا پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 18:35

بهمن چ شد ماجان؟

براتون نوشتم.
البته عربی اش رو.
ترجمه اش میشه،من با چشم های خودم دیدم.جان به گلوش رسیده بود،،خوب.تا حالا ندیده بودم.ولی فهمیدم ...
و با تمام وجود خداوند رو صدا کردم...که برش گردونه.
و خداوند.به اذنش، زندگی دوباره به اش بخشید.

باشماق پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 15:17

چه ورجک هایی بوده اند
باید فقط در حیاط می گفتید بمانند
مادرم یک مدت مستاجر یک خانم مسیحی بود
بسیار هم مهربان
به مادرم گفته بود
اگه مراسم روضه هم دارید بگیرید من ناراحت نمی شوم
وقتی می خواستند جا به جا بشن خیلی غصه دار شد
مادرم مهره مار داشت همه دوستش داشتند البته غریبه ها
عیال من زیاد باهاش خوب نبود

بله،خیلی.سوزان و سهیل بچه های آقای مهندس.الان یکی شون دندونپزشکی می خونه،یکی شون ام رادیولوژی تموم کرده و
متاهل شده.
اون خونه،بر ساز بود و
حیاط خلوت باریک داشت.
اگه بچه ها رو می فرستادیم اونجا،باعث آزار همسایه های پشتی می شدن.

خدا اموات شما رو رحمت کنه.روح مادر و
مادام شاد.

والا از اشک های شما
مشخصه که علت اش رو می دونید
که چرا ؟عیال با مادر خوب نبود؟
یعنی مادر شما رو خیلی دوست داشت؟یا شما مادر رو خیلی دوست داشتین؟
البته مادر مرحوم شما دیسیپلین خاص و دوست داشتنی ای داشتند.
و بسیار رک و راست بودن.
مثلا رفتاری که با آن دختر خانمی که،انگیزه تحصیل تون شده بود،داشتن.
بعد سر جریان مهریه و شیربها.دختر خانوم خودشونو مثال فرموده بودن.
.،.بعد برای دختر دار شدن تون دعا کردن...بعد عیال شما می فرمودن،چرا برای دل من دعا نکردن؟!
حالا معلوم نیست.مادر چه دعایی فرمودن که.همین یک دانه پسر.آن سر دنیا ،خوش خرم زندگانی را در کنار عیال زندگی می کنند.
خلاصه اینکه،مادر جان ،زیر پوستی حرص عیال شما رو در میآوردن
والبته،با عرض شرمندگی.من خودمم.سر جریان مهریه و شیربها،از عیال شما دلخورم

بردیا پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 08:57

سلام
ی کلیه دارم
ی قرنیه چشم ، بلکه دوتا
چندتا اعضای کارکرده و خراب دیگه هم دارم
ببین آخر عمری چندتاشو بدم تا موقع احتضار بزارن اینجا چندوقتی بمونم ؟

فَلَوْلَا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ...
وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَلَکِنْ لَا تُبْصِرُونَ 

سلام بر شما
یاد آور آنچه که بهمن ماه.بر ما گذشت.شدین.

باشماق پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 08:25

سلام
روز خوش
در هوای آفتابی و خنک و فضای سبز
درخت پرتقال هایی که سال قبل به ثمر نشسته بود
امسال برگ هایش مثل موهای سر من ریخته است
چند تا کاج کاشته شده از قبل هم خشک بود
که کندم و دور انداختم
او کلیپ آهنگ نوشته قبل با صدای حزین که حکایت از دلتنگی بود را نتوانستم تشخیص دهم که به گویش کردی بود یا گیلکی ؟
اما هر چی بود قشنگ بود

سلام بر شما
خیلی متشکرم
همه ایام شما هم بخیر و خوشی و سلامتی
هوای اینجا ابری و سرد است
یعنی چه بلایی سر درخت ها اومده؟
نکنه از آبیاری زیاد باشه؟
برگ هاش؟ سبز بودن؟لول خوردن؟ افتادن؟
ممکنه روی لازم باشن.
مازندران.نهالستان های خوبی داره.قیمت شون ام خیلی مناسبه.سر راه.توی مسیر.نهالستان دیدین.یه ترمز بزنید.پرتقال والنسیا بگیرید.البته.به نظرم.تا آنجا که حیاط تون گنجایش داره.نهال بکارید.
من اخیرا.دوتا پرتقال تامسون کاشتم.
شما مطمئن بودین؟ کاج خشک شده؟آخه کاج مطبق دیر برگ می زنه.
من عاشق عطر و بوی سرو و کاج هستم
باباجی
برای تولدم
https://www.mansourigol.com/product/%D8%A8%D8%B0%D8%B1-%D8%AF%D8%B1%D8%AE%D8%AA-%DA%A9%D8%A7%D8%AC-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86/
یه گلدون کاج گرفته بود
همسایه روب رویی
به اتفاق مهمان هاش
چند ماشینه
رفته بودن انزلی
خانوم مهندس.همراه خانوم یکی از مهمون هاش و چهار تا بچه.زودتر رسیده بودن.کلید هم نداشتن و
مامان تعارف شون کرد منزل
خلاصه در عرض یک ربع.اون چهارتا بچه.کل زندگی مونُ شن و ماسه کردن.حتی روی تخت م.پس از بپر بپر شون.یه مشت ماسه جمع شده بود.که من روتختی و...از پنجره .به حیاط خلوت پرت کردم.
بهرحال.مادرهای بچه ها.شروع کردن به پچ پچ.بعد خانم مهندس با لبخند و لهجه رودباری پرسید.خانم فلانی؟شما مسی هی هستید.
مامان گفت چطور؟
انگشت اشاره اش رو.سمت گلدون کاج گرفت:))
بله.اون کلیپ.قطعا کردی است و ...خیلی ممنون از توجه ی شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد