آن پرنده اگر
تن به باد نمیداد نمیدیدی
باد از کدام سوست
نمیدانستی
آتشِ یاقوت برانگشتت
از چه خاموش شدهست
پس
با همین خموشیده با همین نگین
نامه را سر به مهر نما
این نفیر زمستانی… این صدا
همیشه از پسِ پشت میآید
بر دوش تو میساید و دور میشود
اما
آنجا که دگر به گوش نمیآید
آنجا
ایستاده بر محرم تو به روشنی درّهها…