سر صبحی
وبلاگ پری جونُ خوندم.
از آشپزی و سیب زمینیِ سرخ شده نوشته بود...
خب.می دیل به واستِبُ.
بعد یه سری هم . به قسمتِ وبلاگ های به روز شده زدم و...
از خوشی شون خوشحال و از...
که توی یکی از همین بلاگ ها
حال و احوالم درب و داغان و ناراحت شد.
به خودم گفتم طبیعی ماجان؟ براش آرزوی سلامتی و اوقات خوش و هرآنچه دل اش بخواهد آرزو کردم...
از وبلاگشون زدم بیرون و
چشم هامو بستم.
گفتم یه چی پیدا کن؟ بشوره ببره؟ اون همه ناسپاسی رو
این تو ذهنم پلی شد.
لبخندم گرفت.
.بابت اون لحن فیگور و نقصی که گفتن.
و واژه "منطق"ی تو ذهنم نقش بست.
وبعد؛
برگشتیم نت و به هنر آشپزی(مرتبط با پستی که خوانده بودم) و حدیثی ازامام صادق علیه السلام رسیدم: «خیر نسآءکم الطیبة الریح الطیبة الطبیخ التی اذا انفقت انفقت بمعروف وان امسکت امسکت بمعروف فتلک عامل من عمال الله وعامل الله لایخیب ولایندم (39) ; بهترین زنان شما زنی است که دارای بویی خوش و دست پختی خوب باشد . هنگامی که خرج می کند، بجا خرج کند، و هنگامی که خرج نمی کند بجا از خرج کردن خودداری ورزد . چنین زنی کارگزاری از کارگزاران خداست و کارگزار خدا نه ناامید می شود و نه پشیمان .»
بله مجددن چشامونُ بستیم.لبخند مون گرفت و
ذهن مون نفر تی تی" رو متذکر شد.
و کسری از ثانیه
عزیزم:*
این تو ذهنم پلی شد.
خب God
خلاصه اینکه: