عنوان ندارد. . .

اول

دوم

سوم

چهارم

 پنجم

  ششم

هفتم

 هشتم

من یادم یادم نیست

ولی خاله جان  تعریف میکرد

مامانت باهات فارسی حرف می زد،

تو گیلکی جواب می دادی

اون حرص می خورد و

عصبانی می شد

ما یواشکی

ریز ریز 

می خندیدیم!

بعد مامانت می گفت،خوب؟حالا فارسی بگو؟

تو می گفتی

نتانم=نمی تونم.

بعد بلند می خندید.

خوب،فارسی می فهمیدم.ولی نمی تونستم حرف بزنم.

یادمه  کلاس اولی که شدم،

بنده خدا آقای معلم دلدرد گرفت.بس که غلظت گیلکی شاگردش،...در حد اجدادش  بود _وخوب،چون می خندید و عصبانی نمی شد_کم کمک_تکلم فارسی رو با لحن آقای معلم یاد گرفتم_که خوب،لابد خیلى خنده دارتر  بود،که  ایشان می خندیدن و آغوش می گشودند و می گفتند؛بیا اینجا دختر مامد آقا،بیا و اصلا تو نمی خواد حرف بزنی"

با باباجی  همکلاسی و رفیق بود.

پ.ن

بچه ی چند زبانهhttps://sahra95.blogsky.com/1402/04/10/post-353/%da%86%d8%a7%d9%84%d8%b4%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af-%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d8%a8%da%86%d9%87-%da%86%d9%86%d8%af%d8%b2%d8%a8%d8%a7%d9%86%d9%87#comments