سیاهی بود و ستاره ای
هستی بود و زمزمه ای
لب بود و نیایشی
من بود و تویی
نماز و محرابی
"سهراب سپهری"
بارون نرم و آهسته می باره و باد توی چشم هام اشک می نشونه ." صدات خسته است . مهربون . قاطع و شجاع و دلتنگ."
بله؛عبور باید کرد . صدای باد می آید، عبور باید کرد. و من مسافرم ، ای بادهای همواره ! مرا به وسعت تشکیل برگ ها ببرید ...
خُب.
این از این.
جسارتا یه سوال؟:" آیا با فردی مثل خودت دوست خواهیشد؟"
_ (نظرات این پست تایید نمی شود ) با تشکر _لطفا واکنش تان را هم برایم بنویسید.
یعنی مثلا، با خوندن این سوال،
و فکر کردن به فردی مثل خودت؟ که باهاش دوست شی. چه واکنشی داشتید؟!
پ.ن
عنوان از مش فریدونِ.
پ.ن
صبیره ی❤قشنگ و دوست داشتنی ام
امید وارم که حالت خوب باشه عزیزِ دل م
الهی همیشه سلامت و تندرست و شاد باشی بلامیسر:*❤
پ.ن
الانم همین جورِ.
از هر چیزی ناراحت شه،
می ره تو اتاق و دَرُ می بنده.
اونوقت سارا اَدای منو در میاره و
بلند بلند میگه:دادای من؟پسر که قهر نمی کنه!!"
بعد برمی گرده سمت ام و
ابروهاشُ میبره بالا و
میگه،هااا،خوب شد.حالا هِی ،لی لی ب لالاش بزار.
من که چیزی نمی گم .چون معتقدم رفتارش خیلی ام طبیعی و
مثل همیشه،پس از خلوت با خود ،خوش اخلاق بر می گرده...ولیکن فقط لبخند می زنم.
بعد ور ور،شروع میکنه و
یک نفس؛به زن دادا گیر میده.
اونوقت که می گم؛
خدایا؟
خودت به داد پسر مردم برس واقعا.
من که برا این پست کامنت نوشته بود؟کلییییی
و تعریف و تمجید از خودم!!!
نه والا.
اینجا .در این پست.از شما هیچ کامنتی ثبت نشده برارم.
آخ سهراب...
خیلی دوست دارم بدونم با چه نقطه اتصالی به عرش اینطور حرف میزد ....