جایی خوندم که:
"آدم باید یاد بگیرد چطور موسیقی خودش را بنوازد. آنوقت است که رهایی اتفاق میافتد و بغض بسته در گلو میشکند، درهای مخفی قلعه باز می شوند و هوا، نور و زندگی جریان پیدا میکنند."...
لبخندم گرفت.
مکث کردم و
بعد خواندم:
ادامه مطلب ...
وسطِ چشم خانه ی پر اشکم
لبخندی بزن تا در افق
همچو خورشید تا همیشه پیدا باشی
و من خنده یِ شادی سر می دهم
و اما خلاصه ی داستان؛
از اون مدل فیلم هاییه که،وقتی تموم میشه،شخصیت ها تا مدت ها،حی و حاظر زندگی را در ذهن آدم ادامه میدهند و...آدم حسابی از تهه دل می خنددو...
+والبته که،دست فرمون دریس=مردشریف طور بوده +شیطنت خلق و خوش ...چوپان طور.
.
اینجا منظره یِ درِ پشتی؛به عبارتی حیاط خلوت آشپزخانه است.در واقع آشپزخانه ی اینجا،دو تا در و دوتا پنجره با دوتا منظره ی متفاوت دارد...
واینکه؛ آسمان همچنان خاکستری و دلچسب است...
جای مردان سیاست
بنشانید درخت
که هوا تازه شود...
به خدا ایمان آرید ،
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو ؛
صندلی داد که رویش بنشینیم وبه آواز قمر گوش دهیم ، به خدایی که سماور را از عدم تا لب ایوان آورد ، و به پیچک فرمود : « نرده را زیبا کن! »
ادامه مطلب ...
به قول عباس آقایِ روان شاد:"بهترین حالت این است که
میانِ دنیای واقعی و دنیای خیال رفت و آمد کنیم ..."
ادامه مطلب ...
سه اصل را اگر مراعات کنید،
آسایش بر شما فزون خواهد شد:
1.به وقت خوشحالی قول ندهید
2.به وقت خشم پاسخ ندهید
3.و در هنگام غم تصمیم نگیرید
ادامه مطلب ...
دیگه فصل .فصلِ امتحاناتُِ
آرزوی ما؛ سلامتی و موفقیت شما و بچه ها و ناآشناترین اهل هر کجا...
ادامه مطلب ...باباجی اینجورِ که،مثلا بخواد بره مشهد.ازشرق گیلان میره،از جنوب گیلان برمی گرده.
دی روز رشت بودم.
مثل باباجی.
سر هر کوچه و خیابان..
ما گریه کردیم
و شاخهی نزدیک دستمان را شکستیم
و گریه کردیم
ما فقط گریه کردیم
ادامه مطلب ...
اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِکَ مِنْ شَرِّ...؛ خدایا به تو پناه برم از شرّ خودم...
.
.
.
از وقتی که. از سرزمین پدری برگشتم،ویدئوی بالا.دست از سر ذهنم برنمی داره .وقت پاک کردن سبزی ها؛نعناع های وحشی،خالواش،چوچاق،جعفری،برگ سیر،شاهی و شوید و گشنیز.../وقت پختن شام و افطار،..چیدن و برچیدن و شستن کاسه بشقاب و...حتی هم اکنون که دربالکن ام.همچنان بازپخش می شه...وآن وقتی که چشامو می بندم،کیفیت در حدکیفیت Blu-Ray ...
.
.
.
ده سال پیش.یه پا جوش.از اون انارداری که توحیاط(رشت)بود؛آوردم سرزمین پدری؛گوشه ی سوئیت کاشتم.دوسال بعد،شکوفه هاش همان شکل و انارهاش همان مزه ای..به ثمر رسید.
امروز میون شاخه برگها؛اون دوتا بلامیسرها رو یافتم:*
.
.
.
ما به اش می گیم"واران بو" نام فارسی
ایشان را هم .از همان حیاط آوردم.
می دونید؟ خانم صاحب خونه،هر آن موزائیکی را که. لق می زد ...برداشته بود و...جایش،واران بو کاشته بود....مثلا یکجا.چهارتا موزائیک برداشته شده بود؛چوچاق و نعناع و پونه کاشته بود.قطعا زن کدبانوی بود/هست.چون با یه مشت از همین سبزی ها/دوحبه سیر و یه لیوان آب انارترش،یه قاشق رب انار،...به قولی کارش راه می افتاد. یعنی می تونست؛ زیتون پروده.... یا ترشی هفتابیجار،یا ماهیِ شکم پر درست کنه و شاهکارترین عطر و بوهارو راه بی اندازه...
.
.
.
قاعدتاً.این فصل از سال. روُخان ها ،
جاری بودند و شالیزارها سیراب...لاک پشت ها شاد و قورباغه ها ابوعطا خوان بودند.(وقتی ماهی ها،خلاف جهت رودخانه شنا می کنند،قورباغه ها هم ابوعطا می خوانند.من دیده و شنیده ام.که می گویم...)
ولی خوب.همانطور که مشاهده می کنید.بنده وسط روخان، کنار بنفشه خانم نشسته ام.وآن وقت. برای هم سرجنباندیم و
گفتیم:
"از رودخانه ی قدیمی می گذرم
با لذت
صندل هایم در دست"
،،بوسون،،
.
.
دست دراز کردم برگ سیر بچینم.باهاش چشم تو چشم شدم.
آبگیر ذهنم
قورباغه جهید
شالاپ
اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُبِکَ مِنْ شَرِّ خودم.
هنوز تو بالکن ام.
نسیم شبانه ی اردی بهشتی و
بوی خوش بهارنارنج ها و...؛ویدئویی که همچنان درحال تاخت و تازه و ...
هااا.تا یادم نرفته. عرض کنم که؛از این پوسترِخوشمان آمد.
بله.به اتفاق شاهکارِ سی و هفت ساله یِ همین مدعیان (عجایب شاهکار ) را ببینیم.
در قرآن کریم از نابود کردن و تخریب محیط زیست به عنوان اعتداء نام برده است...
ای کاش ای کاش، آدمی وطنش را مثل بنفشهها (در جعبههای خاک_کشتی نوح) یک روز میتوانست همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست در روشنای باران در آفتاب پاک...
ادامه مطلب ...
من که تا زانو
در خلوص سکوت نباتی فرو رفته بودم
دستو رو در تماشای اشکال شستم.
بعد،درفصل دیگر،
کفش های من از لفظ شبنم تر شد. . .